ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت عشق» ثبت شده است

نمی دانم چند روز بود.

یک هفته بود یا یک ماه.

اما قلبم دچار تپش بود.

گویی می خواست سینه را بشکافد و بیرون بزند.


تا جمعه.


عصر بود.

آخر هفته خوبی داشتم.

و عصر جمعه را برخلاف هفته های پیش،

با حالی خوش سپری می کردم.


صبح دفتر انجمن، کلاس عربی عراقی بودم.

وصف العیش می کردم.

و حال خوشی داشتم.


ظهر مامان از سفر پرسید.

- می روی یا نه؟

- مگر دست من است؟


عصر بود.

عصر جمعه.

مستند پیاده روی تازه تمام شده بود.


عصر بود.

عصر جمعه.

و پیغامی در واتس آپ.

- همسفر کوله ات را ببند


و من

مجنون شدم

و قلبم

تندتر می زند...



سطور زیر حاصل غم دلی است مرکب با  تنها غزل سروده مثلثِ حافظ.
راقم سطور حین سیاه کردن دفترش به نوای زیر دل سپرده بود. از دستش ندهیذ.

+

سبت سلمی بصدغیها فؤادی
قلبم اسیرت شد. همان روز، یادت هست؟
اما من یادم نیست.
یادم نیست کی بود و کجا؟
فقط یادم هست اسیرت شدم.
شاید در ازل...

نگارا بر من بی‌دل ببخشای

و واصلنی علی رغم الاعادی

دست های کریمت را باز کرده ای

و به سائلان می بخشی

اما من که سائل نبودم

اصلا من هیچ نبودم

اما می شود از کرم ببخشید بر منِ هیچ


تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

                 و واصلنی...


حبیبا در غم سودای عشقت

توکلنا علی رب العباد

...


امن انکرتنی عن عشق سلمی

تز اول آن روی نهکو بوادی

تا  "طریق یا حسین" را پیاده نروی نمی دانی...



                      غم این دل بواتت خورد ناچار





مثل همیشه غرق می شوم

اما نه غرق تو

نه غرق نگاهت

غرق همه چیز جز تو


غرق می شوم و پایین تر می روم

و تو مثل همیشه دستم را می گیری


حالا من غرق می شوم

غرق نگاهت...



وقتی که به وصال یار  رسیدی ...


"من" چوب خیزران.

"تو" بر نیزه.


----------------------------

پ.ن.: تقلیدی بود ناآگاهانه از شلپو.



"چهل روز گذشت."جمله ای است با لحنی خشک. 

که معمول است بر برگه ترحیم نوشته شود.

اما گاهی

"چهل روز گذشت.", یعنی چهل روز , گذشت.

از سر گذشت.

بی تو گذشت.

در غمت گذشت.

از سر گذشت.

گذشت...

-------------------------------------

"چهل روز گذشت." ِ امسالش , "چهل روز گذشت." ِ سال های پیش نبود.

 "چهل روز گذشت.", از چهل روز پیشش , و دل ,  تنگ شد.

 و به رسم چهل روز پیش از "چهل روز گذشت." عمل کرد.

-----------------------------------

پ.ن.: ر.ک. "عاشورایی متفاوت"



هر سال به شب های قدر که می رسیدیم

ورد زبانم بود که برویم بازار

مگر بازار چه داشت؟

مگر فرق آنجا با با جاهای دیگر چه بود؟


به یاد همه شبهای قدر بازار و جلسات اخلاقی که در حسرتشان ماندم



+هنوز صدای هق هق گریه هایش در گوشم است...


اربعین به ما رسید و ما به تو...



پی نوشت: نوحه وبلاگ



دستم را محکم بگیر.

مبادا دوباره گم شوم...

------------

پ.ن.: می دانم با تو هیچ وقت گم نخواهم شد.




دو خط موازی بودیم.

چگونه به هم رسیدیم؟



579 صفحه دارد.

به علاوه یک صفحه سرخ.

صفحه 409.

رسیده ام به داستان مسلم (ع).

کاش هیچ وقت به 409 نرسم...


------------------------------------------------

پ.ن.: "کتاب آه" را از دست ندهید.




کمی آن طرف تر نشسته است.

قبل از نماز جماعت می خواند:

دویدم و دویدم 

به کربلا رسیدم

کنار چشمه آب 

یه مشک خالی دیدم

...





می خواست عاشورایش متفاوت باشد.

میهمان شما شد...




در عزایت سیاه پوش شده ام.

شاید سیاهی های دلم...



حدود ده ماه است نشسته نماز می خواند.

کمرش درد می کند.

عمل جراحی می کند.

نمازها هنوز هم نشسته اند.

با سختی به روضه همسایه می رود.

رسیدم خانه,صدایم می زند:

 "ببین,قیام هایم دیگر نشسته نیست..."