ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابوعلی» ثبت شده است

نمی دانم چند روز بود.

یک هفته بود یا یک ماه.

اما قلبم دچار تپش بود.

گویی می خواست سینه را بشکافد و بیرون بزند.


تا جمعه.


عصر بود.

آخر هفته خوبی داشتم.

و عصر جمعه را برخلاف هفته های پیش،

با حالی خوش سپری می کردم.


صبح دفتر انجمن، کلاس عربی عراقی بودم.

وصف العیش می کردم.

و حال خوشی داشتم.


ظهر مامان از سفر پرسید.

- می روی یا نه؟

- مگر دست من است؟


عصر بود.

عصر جمعه.

مستند پیاده روی تازه تمام شده بود.


عصر بود.

عصر جمعه.

و پیغامی در واتس آپ.

- همسفر کوله ات را ببند


و من

مجنون شدم

و قلبم

تندتر می زند...



سطور زیر حاصل غم دلی است مرکب با  تنها غزل سروده مثلثِ حافظ.
راقم سطور حین سیاه کردن دفترش به نوای زیر دل سپرده بود. از دستش ندهیذ.

+

سبت سلمی بصدغیها فؤادی
قلبم اسیرت شد. همان روز، یادت هست؟
اما من یادم نیست.
یادم نیست کی بود و کجا؟
فقط یادم هست اسیرت شدم.
شاید در ازل...

نگارا بر من بی‌دل ببخشای

و واصلنی علی رغم الاعادی

دست های کریمت را باز کرده ای

و به سائلان می بخشی

اما من که سائل نبودم

اصلا من هیچ نبودم

اما می شود از کرم ببخشید بر منِ هیچ


تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

                 و واصلنی...


حبیبا در غم سودای عشقت

توکلنا علی رب العباد

...


امن انکرتنی عن عشق سلمی

تز اول آن روی نهکو بوادی

تا  "طریق یا حسین" را پیاده نروی نمی دانی...



                      غم این دل بواتت خورد ناچار