- ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۱۸
- ۸ نظر
چشم
پا
گوش
زبان
....
می خواستم همه را وقفت کنم.
چه کنم که ناپاک بودند و لیاقت وقف شدن را نداشتند.
خودت اگر خواستی پاکشان کن
آنگاه وقف خودت کن....
چشم
پا
گوش
زبان
....
می خواستم همه را وقفت کنم.
چه کنم که ناپاک بودند و لیاقت وقف شدن را نداشتند.
خودت اگر خواستی پاکشان کن
آنگاه وقف خودت کن....
ذره ذره مثل نقاط سیاه می آیند و سفیدیها را سیاه می کنند.
ذره ذره می آیند,دست مرا می گیرند,دورم می کنند از تو.
همیشه ذره ذره می آیند و در قلب ته نشین می شوند.
آن وقت یک شب می آید و من ...
یک شب می آید و من دوباره به سراغت می آیم.
اما قلبم سنگین است.آن ذره ذره ها سنگینش کردهاند.
و تو...
تو با دستان خودت همه این ذره ذره ها را جمع می کنی.
به باد می دهی که ببردشان به یک جای دور.
که دیگر برنگردند.
و ما دوباره دوست می شویم.
قول می دهم که همیشه دوستت باشم.
چه کنم که بد قولم,دست خودم نیست.
بد قولی عادتم شده است.......
یکی برای من
یکی برای تو.
من از حرف زدن با تو فرار کردم.
اما تو
تو حرف زدی و ...
مهمانت شدم.
رسم مهمانی به جا نیاوردم.
اما تو...
کمی هم اشک
اشک هایت را روی روح مچاله شده بریز اتوی خداوند خود کارش را می کند...
به یاد من
مشغول باشی,
چیزی بیشتر از
پاسخ خواهشت,
به تو ارزانی خواهم کرد......
برگرفته از کتاب یک هزار گوهر علم
سید محمد تقی مقدم
شیشه که شکست عوضش می کنند.
دل که شکست...
روح که شکست...
خودت که شکستی....
لا اری لکسری غیرک جابرا
آی همه شما که شکسته اید! من شکسته بندم.
(مناجات خمس عشر-مناجات التائبین)
حواست هست که قول داده ای.
باید وفا کنی.
گاهی قول ها خیلی بزرگند.
گاهی هم کوچک.
کوچک و بزرگ ندارد, قول است و ....
عِدَاتِکَ لِعِبَادِکَ مُنْجَزَةٌ
من زیر قولم نمی زنم..........................................................(زیارت امین الله)
راه که نمایان باشد سریع می رسی.
راه که نمایان باشد می دانی در انتها کسی منتظر است.
راه که نمایان باشد......
سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شَارِعَةٌ
کوچه پس کوچه نیست;بزرگ راهی روشن است راهی که به سویم می آید.
(زیارت امین الله)
آسمان به عشق توست که می بارد.
شنیدم که شاعری گفت درختان به احترام توست که قیام کرده اند.
و باز سرود که آب را دوست دارد زیرا که مهریه مادرت است.
دلم گرفته بود که بی مناسبت نوشتم.
تورا باید در راستی دید
و در گیاه
هنگامی که می روید
در آب
وقتی می نوشاند
در شفق که گلگون است
در فلق که خنده خون است.
(تکمله:شاعر سروده ها:استاد گرمارودی)
آه,می گویند که از اصوات است.
اما من می گویم آه نام است. من نمی گویم. خودش گفت.
به ابراهیم (ع) گفت, وقتی صد نامش را به او آموخت.آخری آه بود.
نود و ده نام از کام و آه از دل.
دل که شکست آه می کشی,صدایش می کنی.
صدایت را می شنود.
چینی شکسته دلت را پیوند می زند و نامش را به آن مهر می کند.