ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

و بک الدًخیل یا عشق! بک الدًخیل یا عشق !

به کفم عصای موسی و تو رود نیل یا عشق !

 

ز دو دیده جوی خون است به دامنم روانه

برسان مرا از این جوی به سلسبیل یا عشق !

 

تو کرشمه ای نمودی که یکی قتیل خواهم

دوهزار نعره برخاست : اناالقتیل یا عشق !

 

همه بندگان مال اند و چرندگان قال اند

تو بگو چه خواهی ای دل ؟ هم از این قبیل یا عشق؟

 

کلمات شعر گنگ اند . زبان رقص خوش تر !

فعلات فاعلاتن فعلن فعیل یا عشق !

 

نه رهی به کوچه باغم که شب است و بی چراغم

تو برآی آفتابا ! تو بشو دلیل یا عشق !

 

 

  عباس کیقبادی

حال خوشی داشتم

یکسره یکشب نفسی داشتم

اشکی از دیده دل می رسید

آهی از سوز جگر می رسید


روزگاری آرزویی داشتم

بال و پر , شوق وصالی داشتم

روزگاری چشمه جوشانی از دل می رسید

یکسره یکدم نفس ها داشتم

روزگاری با یاد او سحر ها داشتم

دل پر از سودای پرواز این چنین ها داشتم

روزگاری حرف هایم ساده بود

روزگاری چشم بینا داشتم

روزگاری نماز بی ریایی داشتم

از برای قرآن عمل ها داشتم




پی نوشت اول : روزی دلم گرفت , این ها نوشته شدند.

پی نوشت دوم : ضعیف است , به بزرگواری خودتان ببخشایید.

 

یوسف، ای گمشده در بی سر وسامانی ها!

این غزل خوانی ها، معرکه گردانی ها

 

 سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی

همه جمع اند، چه شهری، چه بیابانی ها

 

چیزی از سوره یوسف به عزیزی نرسید

بس که در حق تو کردند مسلمانی ها

 

همه در دست، ترنجی و از این می رنجی

که به نام تو گرفتند چه مهمانی ها

 

خواب دیدم که زلیخایم و عاشق شده ام

ای که تعبیر تو پایان پریشانی ها

 

عشق را عاقبت کار پشیمانی نیست

این چه عشقی است که آورده پشیمانی ها؟

 

 "این چه شمعی است که عالم همه پروانه اوست؟"

این چه پروانه که کرده است پر افشانی ها؟

 

 یوسف گمشده! دنباله این قصه کجاست؟

بشنو از نی که غریب اند نیستانی ها

 

 بوی پیراهن خونین کسی می آید

این خبر را برسانید به کنعانی ها

 

 

 

 

 

مهدی جهاندار

 

وقتی زبانی در وصفت ناتوان ماند

مردم زبانی دیگر را اختراع کردند

                                          تا شاید بتوانند وصفت کنند.

زبانهای زیادی به وجود آمدند.

اما...

        کدامین زبان است که تو را وصف کند...




شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ اَلصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ 

(خطبه 293 نهج البلاغه)




            

منطق کلاسیک ریاضی دو ارزشی است,0و1.

منطق من هم دو ارزشی است, ((با))و((بی)).

همه چیز به دو دسته تقسیم می شود :

((باخدا)) و ((بی خدا)).