- ۱۰ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۷
- ۱ نظر
یا رفیق من لا رفیق له
دو دستت را گشوده ای, آغوشت را باز کرده ای.
مگر چه قدر دلت تنگ شده بود؟!
مگر چه قدر از هم دور شده ایم که این گونه مشتاق آغوشت را باز کرده ای...
یا باسط الیدین بالرحمه
یا رفیق من لا رفیق له
دو دستت را گشوده ای, آغوشت را باز کرده ای.
مگر چه قدر دلت تنگ شده بود؟!
مگر چه قدر از هم دور شده ایم که این گونه مشتاق آغوشت را باز کرده ای...
یا باسط الیدین بالرحمه
و بک الدًخیل یا عشق! بک الدًخیل یا عشق !
به کفم عصای موسی و تو رود نیل یا عشق !
ز دو دیده جوی خون است به دامنم روانه
برسان مرا از این جوی به سلسبیل یا عشق !
تو کرشمه ای نمودی که یکی قتیل خواهم
دوهزار نعره برخاست : اناالقتیل یا عشق !
همه بندگان مال اند و چرندگان قال اند
تو بگو چه خواهی ای دل ؟ هم از این قبیل یا عشق؟
کلمات شعر گنگ اند . زبان رقص خوش تر !
فعلات فاعلاتن فعلن فعیل یا عشق !
نه رهی به کوچه باغم که شب است و بی چراغم
تو برآی آفتابا ! تو بشو دلیل یا عشق !
عباس کیقبادی
مردم زبانی دیگر را اختراع کردند
تا شاید بتوانند وصفت کنند.
زبانهای زیادی به وجود آمدند.
اما...
کدامین زبان است که تو را وصف کند...
شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ اَلصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ
(خطبه 293 نهج البلاغه)
هرکس به شما بد کرد به او خوبی کنید...
پ.ن.:نمی دانم چرا خداوند این قدر خوب و مهربان است!کسی می داند؟
از دست من شاکی هستی.
می دانم.
اما رضایت مده.
حکم جلبم را بگیر.
به دستانم دستبند بزن.
به زندانم بینداز.
حالا دیگر زندانی تو شده ام.
دربند تو
نه دربند هیچ کس و هیچ چیز دیگر...
چشم
پا
گوش
زبان
....
می خواستم همه را وقفت کنم.
چه کنم که ناپاک بودند و لیاقت وقف شدن را نداشتند.
خودت اگر خواستی پاکشان کن
آنگاه وقف خودت کن....
ذره ذره مثل نقاط سیاه می آیند و سفیدیها را سیاه می کنند.
ذره ذره می آیند,دست مرا می گیرند,دورم می کنند از تو.
همیشه ذره ذره می آیند و در قلب ته نشین می شوند.
آن وقت یک شب می آید و من ...
یک شب می آید و من دوباره به سراغت می آیم.
اما قلبم سنگین است.آن ذره ذره ها سنگینش کردهاند.
و تو...
تو با دستان خودت همه این ذره ذره ها را جمع می کنی.
به باد می دهی که ببردشان به یک جای دور.
که دیگر برنگردند.
و ما دوباره دوست می شویم.
قول می دهم که همیشه دوستت باشم.
چه کنم که بد قولم,دست خودم نیست.
بد قولی عادتم شده است.......
یکی برای من
یکی برای تو.
من از حرف زدن با تو فرار کردم.
اما تو
تو حرف زدی و ...
مهمانت شدم.
رسم مهمانی به جا نیاوردم.
اما تو...
کمی هم اشک
اشک هایت را روی روح مچاله شده بریز اتوی خداوند خود کارش را می کند...
به یاد من
مشغول باشی,
چیزی بیشتر از
پاسخ خواهشت,
به تو ارزانی خواهم کرد......
برگرفته از کتاب یک هزار گوهر علم
سید محمد تقی مقدم
شیشه که شکست عوضش می کنند.
دل که شکست...
روح که شکست...
خودت که شکستی....
لا اری لکسری غیرک جابرا
آی همه شما که شکسته اید! من شکسته بندم.
(مناجات خمس عشر-مناجات التائبین)
حواست هست که قول داده ای.
باید وفا کنی.
گاهی قول ها خیلی بزرگند.
گاهی هم کوچک.
کوچک و بزرگ ندارد, قول است و ....
عِدَاتِکَ لِعِبَادِکَ مُنْجَزَةٌ
من زیر قولم نمی زنم..........................................................(زیارت امین الله)
راه که نمایان باشد سریع می رسی.
راه که نمایان باشد می دانی در انتها کسی منتظر است.
راه که نمایان باشد......
سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شَارِعَةٌ
کوچه پس کوچه نیست;بزرگ راهی روشن است راهی که به سویم می آید.
(زیارت امین الله)
آه,می گویند که از اصوات است.
اما من می گویم آه نام است. من نمی گویم. خودش گفت.
به ابراهیم (ع) گفت, وقتی صد نامش را به او آموخت.آخری آه بود.
نود و ده نام از کام و آه از دل.
دل که شکست آه می کشی,صدایش می کنی.
صدایت را می شنود.
چینی شکسته دلت را پیوند می زند و نامش را به آن مهر می کند.