ذره ها و تو
چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۱، ۰۳:۵۸ ق.ظ
ذره ذره می آیند و روی هم جمع می شوند.
ذره ذره مثل نقاط سیاه می آیند و سفیدیها را سیاه می کنند.
ذره ذره می آیند,دست مرا می گیرند,دورم می کنند از تو.
همیشه ذره ذره می آیند و در قلب ته نشین می شوند.
آن وقت یک شب می آید و من ...
یک شب می آید و من دوباره به سراغت می آیم.
اما قلبم سنگین است.آن ذره ذره ها سنگینش کردهاند.
و تو...
تو با دستان خودت همه این ذره ذره ها را جمع می کنی.
به باد می دهی که ببردشان به یک جای دور.
که دیگر برنگردند.
و ما دوباره دوست می شویم.
قول می دهم که همیشه دوستت باشم.
چه کنم که بد قولم,دست خودم نیست.
بد قولی عادتم شده است.......
الهی آمین.
التماس دعا.