- ۰۵ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۴۳
- ۴ نظر
هر روز
از راهی که به نامش زده اند می گذری
به نقاشی اش روی دیوار نگاه می کنی
چشمانش از پشت عینک سیاهش به آسمان خیره است
و تو از مقابلش می گذری
فکر می کنی
به خودت و خودش
به راهت و راهش...
از راهی که به نامش زده اند می گذری
به نقاشی اش روی دیوار نگاه می کنی
چشمانش از پشت عینک سیاهش به آسمان خیره است
و تو از مقابلش می گذری
فکر می کنی
به خودت و خودش
به راهت و راهش...
خیلی های دیگر هم هستند.
ما که حقمان را ادا نکردیم اما شما...
فى حُقوقِ الجارِ ـ : إِنِ استَغاثَکَ أَغَثتَهُ
یک جلسه که دور حاجاقا جمع شده بودیم.
مصطفی پرسید:
((حاجاقا!یه ذکر بده شهید شیم.))
حاجاقا خوشوقت گفت:
(( شما اول کارتون رو تموم کنید,بیاید بهتون میگم چی کار کنید شهید بشید.))
------------------------------------
نمی دانم
شاید همان جمله ای که حاجاقا گفت
ذکر شهادت بود.
حتما مصطفی کارش را تمام کرده بود...
------------------------------------
پ.ن.اول: برگرفته از "یادگاران,کتاب شهید احمدی روشن."
پ.ن.دوم: مصطفای شهید