ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

ذوق مرگ شده ام!

ذوقم مرده بود! خیلی وقت پیش.

اما

اما من نفمیده بوم.

شاید هم نگذاشته بودند که بفهمم.

اما

اما دست عیسوی شب قدر به اذن ربش اورا از ممات به حیات برد.


و حالا...


 کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْیَاکُمْ

جشن تولد یک ساگی اش را حوصله نکردم بروم.

یعنی اصلا حالش را نداشتم!

توجهم به او خیلی کم شده است , انگار اصلا نیست.

چه کنم دست خودم نیست!

 بیچاره خیلی ناراحت است!

نکند او هم مرا فراموش کند؟!

نه!

حالا که به دنیا آمده است

امیدوارم خدا عمر با عزتش بدهد!



وبلاگم بلند بگو آمین...


به نام سلام


همه قصه های دنیا که تمام شدند, قصه او شروع شد...

----------------

حالا همه فهمیده اند.

همه دیشب فهمیدند.

فهمیدند که سلام شب قدر به دنیا آمده است.

خودش نمی دانست.

شاید همه چیز را فراموش کرده بود , چیزی یادش نمی آمد.

می گفتند سلام شب قدر به اذن ربش به زمین آمد.

زمینی ها را که دید دلش سوخت.

تصمیم گرفت که زمینی شود.

پیش ما آدم ها بماند و بشارتی باشد از ربش.

در زمین ماند و نامش شد سلام.


پایانش به دست اوست...

یا رفیق من لا رفیق له


دو دستت را گشوده ای, آغوشت را باز کرده ای.

مگر چه قدر دلت تنگ شده بود؟!

مگر چه قدر از هم دور شده ایم که این گونه مشتاق آغوشت را باز کرده ای...


یا باسط الیدین بالرحمه