ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

قصه سلام [حکایت چهارم]

پنجشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۲:۳۵ ب.ظ

به نام سلام


همه قصه های دنیا که تمام شدند, قصه او شروع شد...

----------------

حالا همه فهمیده اند.

همه دیشب فهمیدند.

فهمیدند که سلام شب قدر به دنیا آمده است.

خودش نمی دانست.

شاید همه چیز را فراموش کرده بود , چیزی یادش نمی آمد.

می گفتند سلام شب قدر به اذن ربش به زمین آمد.

زمینی ها را که دید دلش سوخت.

تصمیم گرفت که زمینی شود.

پیش ما آدم ها بماند و بشارتی باشد از ربش.

در زمین ماند و نامش شد سلام.


پایانش به دست اوست...

  • ۹۲/۰۵/۱۰
  • ف قاف

قصه سلام

غم های دل  (۲)

سلام

یاعلی . . .

صبر سلام زیاده!!!
پاسخ:
خوش به حالش!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی