ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

خداوند همیشه با خوبی هایش به ما می آموزد:

 هرکس به شما بد کرد به او خوبی کنید...


پ.ن.:نمی دانم چرا خداوند این قدر خوب و مهربان است!کسی می داند؟

خدایا!

از دست من شاکی هستی.

می دانم.

اما رضایت مده.

حکم جلبم را بگیر.

به دستانم دستبند بزن.

به زندانم بینداز.

حالا دیگر زندانی تو شده ام.

دربند تو

نه دربند هیچ کس و هیچ چیز دیگر...

برگرداننده یوسف به یعقوب!

برطرف کننده غم یعقوب!

اجابت کننده ندای یوسف در تاریکی‌ها!

نجات دهنده نوح از غرق شدن!

صدایت می کنم

به آن که خود را به نامیدی

خودت فرمودی

صدایم کنید تا جواب دهم

خودت گفتی 

من به کسی که مرا بخواند نزدیکم

و اجابتش می کنم

و ما را مورد خطاب قرار دادی

که از رحمت من نا امید نباشید

خدایا!

من صدایت می کنم و طمع اجابت دارم!

...یاد آن امام غایب عزیز را

و انتظار ظهورش را

و ایمان به وجودش را

و یقین کامل به ظهورش را

هرگز از یاد ما مبر!

دعا برای او را

هرگز فراموش ما مگردان

تا این که طولانی شدن غیبتش ما را نا امید نکند...

او را یاری کن

و مخالفانش را ذلیل

و شهر ها را به وجودش آباد

و دل های غمگین را به وجودش شاد کن!



دعای مشلول

دعا در غیبت امام زمان

(منبع:مجله شهرفرنگ)

دست

چشم

پا

گوش

زبان

....

می خواستم همه را وقفت کنم.

چه کنم که ناپاک بودند و لیاقت وقف شدن را نداشتند.

خودت اگر خواستی پاکشان کن

آنگاه وقف خودت کن....


ذره ذره می آیند و روی هم جمع می شوند.

ذره ذره مثل نقاط سیاه می آیند و سفیدی‌ها را سیاه می کنند.

ذره ذره می آیند,دست مرا می گیرند,دورم می کنند از تو.

همیشه ذره ذره می آیند و در قلب ته نشین می شوند.

آن وقت یک شب می آید و من ...

یک شب می آید و من دوباره به سراغت می آیم.

اما قلبم سنگین است.آن ذره ذره ها سنگینش کرده‌اند.

و تو...

تو با دستان خودت همه این ذره ذره ها را جمع می کنی.

به باد می دهی که ببردشان به یک جای دور.

که دیگر برنگردند.

و ما دوباره دوست می شویم.

قول می دهم که همیشه دوستت باشم.

چه کنم که بد قولم,دست خودم نیست.

بد قولی عادتم شده است.......



شب دو حرف داشت.

یکی برای من

یکی برای تو.

من از حرف زدن با تو فرار کردم.

اما تو

تو حرف زدی و ...

مهمانت شدم.

رسم مهمانی به جا نیاوردم.

اما تو...


مواد لازم : اتوی خداوند

              کمی هم اشک


اشک هایت را  روی روح مچاله شده بریز اتوی خداوند خود کارش را می کند...

اگر به جای خواهش

به یاد من

مشغول باشی,

چیزی بیشتر از 

پاسخ خواهشت,

به تو ارزانی خواهم کرد......

                                             

                                                                                             برگرفته از کتاب یک هزار گوهر علم

                                                                                                    سید محمد تقی مقدم

چینی که شکست بندش می زنند.

شیشه که شکست عوضش می کنند.

دل که شکست...

روح که شکست...

خودت که شکستی....


لا اری لکسری غیرک جابرا

آی همه شما که شکسته اید! من شکسته بندم.

(مناجات خمس عشر-مناجات التائبین)


قول می دهی.

حواست هست که قول داده ای.

باید وفا کنی.

گاهی قول ها خیلی بزرگند.

گاهی هم کوچک.

کوچک و بزرگ ندارد, قول است و ....


عِدَاتِکَ لِعِبَادِکَ مُنْجَزَةٌ

من زیر قولم نمی زنم..........................................................(زیارت امین الله)

راه که مشخص باشد آسان می رسی.

راه که نمایان باشد سریع می رسی.

راه که نمایان باشد می دانی در انتها کسی منتظر است.

راه که نمایان باشد......


سُبُلَ الرَّاغِبِینَ إِلَیْکَ شَارِعَةٌ

کوچه پس کوچه نیست;بزرگ راهی روشن است راهی که به سویم می آید. 

(زیارت امین الله)

انارها برایت خون گریه می کنند.

آسمان به عشق توست که می بارد.

شنیدم که شاعری گفت درختان به احترام توست که قیام کرده اند.

و باز سرود که آب را دوست دارد زیرا که مهریه مادرت است.


دلم گرفته بود که بی مناسبت نوشتم.


تورا باید در راستی دید

و در گیاه

هنگامی که می روید

در آب 

وقتی می نوشاند

در شفق که گلگون است

در فلق که خنده خون است.


(تکمله:شاعر سروده ها:استاد گرمارودی)




به نام آه


آه,می گویند که از اصوات است.

اما من می گویم آه نام است. من نمی گویم. خودش گفت.

به ابراهیم (ع) گفت, وقتی صد نامش را به او آموخت.آخری آه بود.

نود و ده نام از کام و آه از دل.


دل که شکست آه می کشی,صدایش می کنی.

صدایت را می شنود.

چینی شکسته دلت را پیوند می زند و نامش را به آن مهر می کند.

آرزوهایش را روی کاغذهایی نوشت.

آن ها را در چندین پاکت قرار داد.

و برای پدر و مادرش , دوستان صمیمی اش , موسسه ای خیریه و خداوند فرستاد.

می خواست بداند چه کسی می تواند آرزوهایش را برآورده کند.

                                                                                 چندین روز گذشت , خبری از پاسخ نبود.


...حدود یک هفته بعد اولین پاسخ به دستش رسید , از طرف موسسه خیریه بود.

نوشته بودند:((...برآورده کردن آرزوهایتان متحمل هزینه فراوانی است که از عهده ما خارج است.))

پاسخ پدر و مادرش دومین پاسخ بود:((فرزند عزیزم , خودت از وضع زندگیمان باخبری.می دانی که...))

چند روز بعد دوستان صمیمی اش در پاسخ نامه اش نوشتند:

((چه طور با خودت فکر کرده ای ما می توانیم آرزوهایی به این بزرگی را برآورده کنیم.مگر ما....))


آخرین پاسخ از طرف خداوند بود.

نوشته بود:

برایم کاری ندارد بر آوردن هر آرزویی که برایتان خیلی است....


 اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ قَلیلاً مِنْ کَثیرٍ...

 وَهُوَ عَلَیْکَ سَهْلٌ یَسیرٌ

(دعای افتتاح)


می گفت آدم ها سه دسته اند.

دسته ای عالمانند , و دسته ای دیگر آموزندگانی در راه نجات.

و اما دسته سوم,

دسته سوم  فرومایگانی بی خرد و بی هویت اند که دنباله رو هر نعره زننده ای می روند.

با هر بادی در حرکتند 

                          از نور علم روشنی نیندوخته اند

                                                                 و یک رکن مورد اطمینان تکیه نکرده اند.



فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ،

وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِیلِ نَجَاةٍ ،

وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ؛لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى رُکْنٍ وَثِیقٍ