- ۱۴ دی ۹۱ ، ۱۵:۱۹
- ۲ نظر
ورد زبانم بود که برویم بازار
مگر بازار چه داشت؟
مگر فرق آنجا با با جاهای دیگر چه بود؟
به یاد همه شبهای قدر بازار و جلسات اخلاقی که در حسرتشان ماندم
+هنوز صدای هق هق گریه هایش در گوشم است...
ورد زبانم بود که برویم بازار
مگر بازار چه داشت؟
مگر فرق آنجا با با جاهای دیگر چه بود؟
به یاد همه شبهای قدر بازار و جلسات اخلاقی که در حسرتشان ماندم
+هنوز صدای هق هق گریه هایش در گوشم است...
چون
میهمانی تمام شده است.
و
داریم خداحافظی می کنیم...
هذا یُومُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ یَومُکَ
اَنَا یا مَولاىَ فیهِ ضَیْفُکَ وَ جارُکَ
دلم که از کویر لوت خشک تر نیست!
کمی بر دلم ببار...
داخل اتوبوس , اصرار دارد فال حافظی بخرم.
اصرار می کند.
نیت می کنم , فالی برمی دارم.
----------------
عصر
با مردی به فروشگاه می رود.
مرد برایش لباس گرم می خرد.
----------------
...
پاسخ داد: با روضه حسین (ع) نفس تازه می کنم...
-------------------
هوای شهر آلوده است.
شهر تعطیل است.
دنبال مجلس روضه ای می گردم...
-----------------
شاید....
------------------------------
پ.ن.1: اگر حجت خدا در زمین نباشد, زمین, اهلش را در خود فرو می کشد.
پ.ن.2: فال حافظ زدم آن رند غزلخوان می گفت/ زندگی بی تو محال است تو باید باشی
پ.ن.3: (+)
مبادا دوباره گم شوم...
------------
پ.ن.: می دانم با تو هیچ وقت گم نخواهم شد.
به علاوه یک صفحه سرخ.
صفحه 409.
رسیده ام به داستان مسلم (ع).
کاش هیچ وقت به 409 نرسم...
------------------------------------------------
پ.ن.: "کتاب آه" را از دست ندهید.
قبل از نماز جماعت می خواند:
دویدم و دویدم
به کربلا رسیدم
کنار چشمه آب
یه مشک خالی دیدم
...