ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

ف قاف

تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت

فاطمه قهرمانیان بدون روتوش

پنجشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۴۵ ب.ظ

قرار نبود حدیث نفس باشد

آن هم این نفس عجیب و غریب

---------------------------------------------

خیلی وقت بود که ننوشته بودم

نه اینجا و نه حتی در دفترچه ام

فقط حرفهایم خورده بودم

دلم را کرده بودم سنگ قبرشان

--------------------------------------------

همه اتفاقات اخیر را مرور می کنم:


رفتم از کانون و یا به عبارتی مجبور کردن به رفتم از کانونی که جزئی از من شده بود

شبی که فهمیدم فقط گریه کردم مثل بچه ها

گفتم قلبم شکسته است

نا آرام است

دستت را روی قلبم بگذار تا آرام شود

دستش را گذاشت 

همان وقتی که پیاده به دیدنش رفتم

همان وقتی که دستم را محکم به ضریحش چسباندم

و قلبم آرام شد


از دو تا قولی که به او دادم  پایبند به هیچ کدامش نماندم

و دوباره شدم...


از امتحاناتی که دوهفته قبل از شروعش را نبودم می ترسیدم

اما معجزه وار نمره ها قابل قبول شدند



از دستم رفت

لپ تاپی که هویتم شده بود 

از من دزدیدش خیلی راحت

قفل صندوق را باز کرد و جلوی دانشگاه دزدیدش

کاری به چند و چون ماجرا ندارم که خودم را بسیار سرزنش کرده ام

حالا شروع می شود

تلاش های من برای یافتنش

110

کلانتری 163 ولنجک

اداره بیستم آگاهی

...

و این می شود سرنوشت دختری که از صحبت از جرم و جنایت میشه ابا می کرد

حالا دخترک بیچاره با حقیقتی عظیم رو به رو می شود

و همه باورش به پلیس فرو می ریزد



و حالا رسیده ام به "متن"

خدا کند که عاقبت به خیر شود



یکی از قول هایی که داده بودم این بود که ته گریه هایم آن چیزی که همیشه بود نباشد

تهش بشود او

اما زیر قولم زدم


حالا دیگر ته گریه هایم کسی است که یازده سال از آخرین دیدارمان می گذرد

دلم خیلی برایش تنگ شده است

خیلی خیلی

کاش دوباره مثل قدیم ها به خوابم بیاد

کاش

-----------------------------------

همیشه از بزرگ شدم می ترسیدم

دوست داشتم همیشه بچه بمانم

خودم را برای مادرم لوس کنم و او هم مثل همیشه به من بگوید "نی نی کوچولو"


حلا که بیست و یک سال و کم تر از یک ماهی از پا به این دنیا گذاشتنم می گذرد 

از بیشتر بزرگ شدنم می ترسم

از تصور همین سن و سالم هم می ترسم

------------------------------------

امروزم حاصل گذشته ام است

حاصل همین دیروز...

-----------------------------------

از نشانه های تقوا آن است که اگر همه اعمالت را روی طبق ریختند و در بازار گرداندند از هیچ کدام از اعمالت خجالت نکشی...

-----------------------------------

امیدوارم کسانی که مرا می شناسند (البته باید شناختن را تعریف کرد!) این پست را نخوانند


هرکه خواند دعایم کند


  • ۹۲/۱۱/۱۷
  • ف قاف

ف قاف

فاطمه قهرمانیان

غم های دل  (۵)

سلام"نی نی کوچولو" اشکهایت را پاک کن آیینه را نگاه کن تو دیگرسه،هفت سال ات را طی کردی لپ تاپ که چیزی نیست آیینه باش تا درونش دیگر لپ تاپ نبینی خودت رابینی من عرف نفسه فقد عرف ربه" اینم یازده سال دوری پس بخند صبور باش وآیینه رانگاه کن
منم وقتی دبیرستان بودم گفتم دوست ندارم بزرگ شم.

وقتی معلم فیزیکم اینو شنید گفت همین حرفت یعنی تو بزرگ شدی.
پاسخ:
یعنی هرکسی که بگه دوست نداره بزرگ بشه بزرگ شده؟!

فکر کنم قهرا و جبرا ما بزرگ میشیم چه بخوایم چه نخوایم!!!
ایشالله مک میخری

در مرود بقیه حرفاتم که فقط میگم بزرگ شدن تو همین مسیر ابتلاا
پاسخ:
ان شا الله به دعای تو!
فکر کن من مک بخرم!!!
آره درسته بزرگ شدن تو همین مسیره!
اما اگه من نخوام بزرگ بشم چی؟؟!
نه! یعنی اینکه تو بهش رسیدی . چون درکش کردی. پس بزرگ شدی!

قهرا و جبرا ....!!! بستگی داره بزرگ شدنو چی ببینی
پاسخ:
پس باید بزرگ شدن رو تعریف کنیم!!!
باز داریم حرفای فلسفی میزنیما!!!
  • زهرا نجف زاده
  • سلام عزیززز چقدر ناراحت شدم ... ان شاالله که پیدا بشه یا از اون بهترو بخرى! 
    این وبلاگ رو دوست میدارم! ؛-)
    پاسخ:
    سلام عزیزم!
    ننوشتم که ناراحت بشی!
    ان شا الله!دعا کن!
    ممنونم که این جا رو دوست داری!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی