+
جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۵۲ ق.ظ
قصه انگشتری بی مثلم اما بی نگین
دوستان از دست من شرمندگی ها می کشند
- ۹۲/۰۲/۰۶
ف قاف
تشنه وصل وی ام آتش دل کارم ساخت
پاسخ:
متناقض نمای زیبای زیبایی بود...
متناقض نمای زیبای زیبایی بود...
دوستان از دست من شرمندگی ها میکشند...
دشمنت شرمنده
ما شرمنده شماییم دوست نازنینم!
دشمنت شرمنده
ما شرمنده شماییم دوست نازنینم!
پاسخ:
عزیزم اختیار داری!!!
عزیزم اختیار داری!!!
مثل همیشه،عالی!!!
پاسخ:
سلام عزیزم!
سلام عزیزم!
خیلی خیلی لطف داری کوچولو!!!
خوب عزیز من خودتو اصلاح کن.
واااااا!!!!!!
پاسخ:
چشم!!!
چشم!!!
ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
بایگانی
- بهمن ۱۳۹۵ (۱)
- آبان ۱۳۹۳ (۳)
- بهمن ۱۳۹۲ (۳)
- شهریور ۱۳۹۲ (۲)
- مرداد ۱۳۹۲ (۴)
- ارديبهشت ۱۳۹۲ (۱)
- فروردين ۱۳۹۲ (۱)
- اسفند ۱۳۹۱ (۲)
- بهمن ۱۳۹۱ (۸)
- دی ۱۳۹۱ (۱۰)
- آذر ۱۳۹۱ (۲۱)
- آبان ۱۳۹۱ (۵)
- شهریور ۱۳۹۱ (۳)
- مرداد ۱۳۹۱ (۱۰)
- تیر ۱۳۹۱ (۹)
شیعه ی بی اشک گنج بی در است
سفره ی رنگینش از خالی پر است